بهش میگم تا حالا شده از دستم ناراحت بشی؟

میگه:همینکه هیچی نمیگی و میریزی تو خودت.همینکه به رومون نمیاری.این همه سکوت ناراحتم میکنهناراحتمون میکنه.!

دستمو محکم میفشاره و من فقط میتونم لبخند بزنم شاید به خاطر اینکه به اندازه سر سوزن در برابر همه اون کارایی که کردن، منم تونستم ناراحتشون کنم و شاید هم برای تاسف.به خاطر اینکه نمیتونم دوباره تغییر کنم.چون خیلی درد کشیدم تا که به این آدم تبدیل بشم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نقاشی پیکتوتکست موسیقی گروه مهندسی اسکلت سازان پایتخت Gabriel کتابخانه عمومی دکتر مهین حصیبی تبلیغ در گوگل