بهش میگم:به نظرت من با چادر میرم دانشگاه یا نه؟

میگه:چه فرقی میکنهتو خیلی وقته که چادر رو کنار گذاشتی  دیگه تک و توک سرت میکنی.دیگه تو خیابونم سرت نمیکنی.مدرسه.هیچ جا.

راست میگفتاونقدر راست گفت که یهو چشمام تار شد.چی شد که دیگه چادر سرم نکردمچی شد که ی ماهه چادرم اتو نکشیده افتاده تو کمد.مگه خودم نبودم که انتخابش کردم؟ مگه خودم نبودم که توی چهار ، پنج سالگی مادربزرگمو راضی کردم به زور برام چادر بخره و رفتم باهاش عکس هم گرفتم که بمونه توی خاطرم.که خودم انتخابش کردم!!با هزار تا لبخند!!!

اما چی شد؟

چی شد؟

چی شد.؟


یاد روزایی میفتم که هوا خیلی سرد بود.مامان اجازه نمیداد وقتی مدرسه میرم چادر سرم نکنم.منم کاپشنمو تنم میکردم و روش هم چادر اون موقع ها ی ذره تپل بودمآستینام پف میکرد.بچه ها مسخرم میکردن.اونا حتی چادری بودنمو هم گاهی مسخره میکردنداز اون روز کاپشن نمیپوشیدم چون من زودرنج بودم چون طاقتم کم بود.چون نمیتونستم از خودم دفاع کنم.همه اون سرما ها باعث شد بقیه زندگیم بشم ی دختری که همیشه مریضه که سرماییع و همیشه خدا بدنش یخه

حالم بهم خورده بود از چادر اما مجبور بودم سرم کنمنمیگم دوسش نداشتم!چون داشتم.چون هنوزم دارمچون معتقدم خیلی بهم میاد.اما چند وقتیه که فهمیم لیاقتشو ندارم.لیاقت اینو ندارم که بار سنگینشو به دوش بکشم وقتی پر از گناهم.ی ماهیه که احساس میکنم حرمتشو خیلی وقت پیش شکستم.من کار بدی نکرده بودم.ولی من بد بودم.خیلی بدی کردم بهش.


این روزا انقدر چادر سرم نکردم که گاهی وقتا باورم نمیشه چادری بودم.که تا همین ی ماه پیش چادر سرم میکردم.خوب یادمه وقتی دیدم دارم سرد میشم نسبت به اینهمه زور،تصمیم گرفتم هد بزنم.بهم میگفتن خفه نمیشی توی گرما هد میزنی؟نه نمیشدم.من حتی تابستون رو با چادر روی سرم دوست داشتم.اما دیگه جرئتشو دارم.جرئتشو ندارم که چادرمو اتو کنمکه سرم کنم.جرئتشو ندارم تنبلیمو بذارم کنار.

من ی آدم بد مزخرف تنبلم.که حتی جرئتشو نداره که عشقشو دور نندازه.

من بد نبودم.شدم.!!!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

✩★◎○●←MÃȚŃ~Ę~MÄŅ→●○◎★✩ infomanage closed سیمانکاران And I Let It All Go. دلنوشته های من Megan Jonathan Abby دختر آسمانی